بعد از چند هفته درست و حسابی رفتیم کوه
اونم کوه درکه که اخرش پلنگ چال باشد. الان که رسیدم خونه حسابی خسته هستم و از تساوی استقلال خوشحال.
رنگ و وارنگ از همه رنگ کوتاه و بلند تنگ و گشاد همینجور مثل یک قطار انسانی پشت سر هم می رفتن
در کوه حسابی فضا برای جولان دادن جونان باز بود و هر مدلی که دوست داشتن لباس پوشیده بودن چه پسرا و چه دخترا. در این میان صد البته که نیروهای پلیس حضور داشتند و از کوه بالا می رفتند انچنان جمعیتی و ترافیکی بود که همش جوان می دیدی و جوان
نیروهای پلیس هم هیچ تذکری نمی دادند تا منفعلانه به بالا رفتن از کوه ادامه دهند سکوتی داشتند غریب
انگاری کوه مکانی بود تا جوانان تهرانی بعد از یک هفته غمبار برایشان به کوه بیایند و ازاد باشند
صدای خنده فریاد جیغ و گاه عربده در کوه با ان جمعیت با ان شور و نشاط و شلوغی حس جالبی به ادم می داد