جمعه ایی طبق معمول رفتیم کوه
و یه گله گوسفند دیدیم با سه چهار تا سگ پشمالوی باحال و با یه چوپان با صفا یه کم با هاش گپ زدیم و اونم از زندگی اش راضی بود بله کیه که با اون دیدن طبیعت و اون همه گوسفند و داشتن یه زندگی صاف و ساده و بی تجمل از زندگی اش راضی نباشه گاهی اوقات به همچین ادمایی هم حسودی می کنم
نمایی از گوسفند و گله و طبیعت را می بینید و اون دوردورا نمایی از همون تهران درندشت خودمون یه جورایی شاید بشه گفت توی این عکس ها بشه سنت و مدرنیته را دید البته شاید
No comments:
Post a Comment