بادبادکها بادبادکها
تا افق پله به پله شب به من هنگام برداشت
در کنار پله ها فانوس روشن بود
بادبادکهاي بازيگوش دم تکان دادند
بادبادک رفت بالا قرقره از غصه لاغر شد
بادبادک جان چه مي بيني از آن بالا ؟
در ميان جاده ها آيا غباري هست ؟
در فراز تپه سنگ آيا نشاني از نعل اسب بهتر سواري هست ؟
بادبادک جان ببين آيا بهاري هست ؟
بادبادک جان ببين آيا جاي پايي سبز خواهد شد ؟
بر سر سفره بغض سنگيني برايم لقمه ميگيرد
بادبادک جان ببين پي يک اميد آيا روي دوشش کوله باري هست ؟
من دلم با خويش ميگويد که آري هست
که آري هست
تا افق پله به پله شب به من هنگام برداشت
در کنار پله ها فانوس روشن بود
بادبادکهاي بازيگوش دم تکان دادند
بادبادک رفت بالا قرقره از غصه لاغر شد
بادبادک جان چه مي بيني از آن بالا ؟
در ميان جاده ها آيا غباري هست ؟
در فراز تپه سنگ آيا نشاني از نعل اسب بهتر سواري هست ؟
بادبادک جان ببين آيا بهاري هست ؟
بادبادک جان ببين آيا جاي پايي سبز خواهد شد ؟
بر سر سفره بغض سنگيني برايم لقمه ميگيرد
بادبادک جان ببين پي يک اميد آيا روي دوشش کوله باري هست ؟
من دلم با خويش ميگويد که آري هست
که آري هست
No comments:
Post a Comment