Thursday, May 24, 2012

His eyes
























باران نم نم می بارید
نزدیک در خانه شدم
دیدم چشمانش را به چشمانم دوخته
چشمهایش
چشمهایش حرفی داشت برای گفتن
ساکت و آرام بدون اینکه بلند شود منتظر مانده بود تا بروم

// روستای زعفرانیه ، خراسان رضوی

No comments:

Post a Comment

my favorite pictures

    Share/Save/Bookmark
    Subscribe
    Balatarin
    Powered By Blogger