Tuesday, October 4, 2011

dogs in mountain چشمهای آن سگ


























چشمهایش
چشمهایش انگار با آدم حرف می زدند
تمام آن صبح را بر فراز شهر با آنها بودیم, شاید از سر تنهایی یا گرسنگی پیش ما آمده بودند
نان انگور شکلات هوبی ته مانده ظرف خامه خلاصه هر چیزی که فکر می کردیم می خورند به آنها دادیم
در خاتمه وقت برگشتن خیلی جالب بود
وقتی داشتیم بر می گشتیم مسیری طولانی, چند صد متر را با آمدند
انگار داشتند بدرقه می کردند و تشکر
نازنین بودند 

No comments:

Post a Comment

my favorite pictures

    Share/Save/Bookmark
    Subscribe
    Balatarin
    Powered By Blogger