Friday, October 7, 2011

he went








از گلی که نچیده ام عطری سر انگشتانم نیست
خاری در دل است

// شمس لنگرودی 

Wednesday, October 5, 2011

Tuesday, October 4, 2011

dogs in mountain چشمهای آن سگ


























چشمهایش
چشمهایش انگار با آدم حرف می زدند
تمام آن صبح را بر فراز شهر با آنها بودیم, شاید از سر تنهایی یا گرسنگی پیش ما آمده بودند
نان انگور شکلات هوبی ته مانده ظرف خامه خلاصه هر چیزی که فکر می کردیم می خورند به آنها دادیم
در خاتمه وقت برگشتن خیلی جالب بود
وقتی داشتیم بر می گشتیم مسیری طولانی, چند صد متر را با آمدند
انگار داشتند بدرقه می کردند و تشکر
نازنین بودند 

Autumn leaf برگ پاییزی


























زودتر
زودتر از آنکه دوستانشان را ببینند که در حال مرگ هستند فرو افتند
از آن بالا
چون زودتر می میرند سبز می میرند
و نه قرمز ونه زرد و نه نارنجی و نه خشک
زنده زنده سبز و زیبا می میرند
اینها اولین برگ های پاییزی هستند که از همنوعان خود جدا شدند و به مرگ آری گفتند
برگ های پاییزی از پارک قیطریه تهران 

Saturday, October 1, 2011

her hand



























می رسد روزگاری که دیگر نگویی : ای خدای من 


روزگار خلوص محض .
 روزگاری که دیگر نگویی : عشق من .
چرا که عشق بی ثمر شده است .
و چشم ها نمی گریند.
ودست ها تنها کاری پلید می کنند.
و دل پژمرده است.
...
شعر از کارلوس دروموند د آندراده 




برای این عکس هیچ نوشته و شعری به نظرم نرسید جز شعر زیبای کارلوس دروموند د آندرانده که در این عکسم بر روی برگی نوشته شده قابل مشاهده است 






my favorite pictures

    Share/Save/Bookmark
    Subscribe
    Balatarin
    Powered By Blogger